سر صحبت

همیشه یکی از سخت‌ترین کارها باز کردن سر صحبت بوده و هست. لااقل برای من اینگونه می‌باشد. 

مدرسه که می‌رفتیم خوبیش به این بود که موقع رفتن به دفتر یا جاهای خاص و حساس، یک دوستی را با خود می‌بردیم. می‌گفتیم «من در می‌زنم تو بگو. یا تو در بزن در بزن تا من بگویم». کلی این پا و آن پا می‌کردیم. حرمان را چند بار تکرار می‌کردیم. برای اینکه چه بگوییم و چطور بگوییم. در اینجا کسی نیست تا در بزند و من بگویم. یا من در بزنم و او بگوید. خودم هستم و خودم. دائم این پا و آن پا می‌کنم که چطور سر صحبت را باز کنم! چطور شروع کنم و از کجا! تنهایی هم باید در بزنم، هم سر صحبت را باز کنم و هم تا آخر بروم.

نویسنده: روشنک بنت سینا